یه زمانی عاشق یک دختر سن بالا و بزرگ تر از خودم شدم

ساخت وبلاگ

سلام 

شماری دلیل ازدواج نکردن خودشون میندازن گردن خدا و ... یادمه زمان مجردی که واقعاً نادون بودم عاشق یک دختر سن بالا و سن بالاتر از خودم شدم.

از شهر خودمون هم نبود ولی خب می‌گفتم فقط همین جلوی همه ایستادم گفتم فقط این من خواستگاری هیشکی جز این نمیرم، خواستگاری هم قبلش نرفته بودم، بی تجربه، اینم بگم دختره نه زیبایی داشت نه مالی که چشمم بخواد دنبالش باشه نه هیچ چیز خاصی، من فقط فکر می‌کردم دختره خوبه گفتم همین.

به همه می‌گفتم شما نمی‌فهمید من می‌فهمم اون زمان شرایط ازدواج هم واقعاً داشتم خونه زمین شغل نمیگم عالی ولی خوب بود در مجموع سرتون درد نیارم با هزار بدبختی راضی کردم با خانواده این دختر صحبت کنن خانواده دختر گفتن ما فقط سالمی جون مهمه بقیه مهم نیست.

ولی وقتی یه کم صحبت جدی تر شد یک دفعه گفتن فلان تعداد سکه، جهیزیه هیچی نمیدیم دختر و پسر بعد عقد باید تا سر کوچه میرن کسی همراهشون باشه، نمی دونم پسر می خواد بیاد جای دختر ما باید با هواپیما بیاد، دختر ما بیاره شهر ما، با هواپیما برگرده، فکر کنید بعد هزار بدبختی عقد کردی تو دوران عقدی باید کنار برادر زن بخوابی. 

ادامه مطلب
خانواده برتر...
ما را در سایت خانواده برتر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا رضوی khbartar بازدید : 49 تاريخ : سه شنبه 22 فروردين 1402 ساعت: 17:11

خبرنامه