سلام من دختری 24 ساله هستم که به کل امیدم رو نسبت به آینده از دست دادم. دوستان من قصد ازدواج دارم اما خواستگار ندارم در گذشته فقط 2 تا خواستگار داشتم اولیش 17 سالم بود مدرسه میرفتم طرف فامیل دورمون بود دلیل رد کردنم اولیش به خاطر نداشتن شغل بود چون اون آقا پسر 28 سالش بود و هیچ شغلی نداشت و اون موقع خب بیشتر دوست داشتم تحصیل کنم و علاقه مند به اون آقا نشدم. ادامه مطلب, ...ادامه مطلب
سلام من چند روز پیش هم تو این وبلاگ یه متن بارگذاری کردم من همون پسری هستم که گفتم بعد دو سال طلاق هنوز حالم خوب نشده.من تاکنون حتی یک مورد هم دوستی با جنس مخالف نداشتم چون میگفتم که فردا اگه ازدواج کنم فرد فاسدی نصیبم می شه اما وقتی ازدواج کردم بعد مدت کوتاهی همه چی بهم ریخت اواخر وقتی گوشی موبایلش رو بر میداشتیم خیلی نگران میشد و استرس میگرفت حتی یه بار اومد گوشیش رو از دست من کشید میگفت تو به من اعتماد نداری و شروع به غر زدن میکردراستش با توجه به اینکه رابطه سردی با من پیدا کرده بود بهش شک داشتم چون واقعاً دلیل منطقی برای این رفتارش وجود نداشت حتی بعد طلاق حرف و حدیث این بود که فلانی با یه نفر قبلاً دوست بوده، یه بار هم بهم گفت که یکی از دوستانم قبلاً دوست پسر داشته حالا شوهرش فهمیده اما بهش هیچی نگفته! ادامه مطلب, ...ادامه مطلب
سلام نمی دونم از کجا شروع کنم بچه آخر خانواده م بودم ناخواسته بدنیا اومدم خواستن سقطم کنن ولی نکردن، کاش میکردندنیای جالبی برای من نبود، نیم عمرم تو سختی بیماری و تنهایی گذشت بدون حمایت کسی ازم، آدم بدی نبودم یعنی نتونستم بد بشم.حالا هم تبدیل به بی تفاوت و بی احساس ترین شدم، خانواده م رو دوست ندارم،ازدواج هم نمی خوام بکنم،چون احساسم رو نابود کردن، آزارم به کسی نرسید،قلب ساده م رو شکستن. الآنم جای خوابی دارم و خوراکی، و کاری که دارم براش زحمت می کشم،چه کار کنم احساسم خوب بشه و از رفتار دیگران عذاب نکشم کجا رو دارم برم ادامه مطلب, ...ادامه مطلب
سلام، وقت همگی بخیر من یه دختر بیست و چند ساله هستم. چند ماه پیش با یه آقایی که راه دور هستن، آشنا شدم. در تمام این مدت رابطه ما خوب پیش رفت. گفت و گو هامون خیلی با احترام بود. حتی دعوا هم نداشتیم! شاید یکی دو بار بحث جزیی پیش اومد که بجای قهر، گفت و گو کردیم و حل شد. از لحاظ اخلاقی و اعتقادی هم سطح بودیم. ایشون وضعیت مالی خوبی نداشتن (خونه و ماشین) اما سر کار میرفتن. تا اینکه بعد ده ماه گفت بهتره جدا بشیم! چون من سدّ راهت هستم، من ممکنه باعث بشم تو موقعیتهای بهتر رو از دست بدی، من پول ندارم پس نمی تونم یه دختر و خوشبخت کنم. ادامه مطلب, ...ادامه مطلب
سلام من یه دختر ۱۹ ساله هستم و چیزی که منو آزار میده اینه که شدیداً مخالف عمل های زیبایی یا سوراخ کردن صورت و تتو و... هستم با اینکه هیچ وقت با این افراد تند برخورد نکردم و کاری به کسی نداشتم ولی دیدن این چیزا خیلی تو دلم سنگینی ایجاد می کنه راستش نمی دونم این حس چرا باید تو وجودم باشه چون وقتی حتی ۸ ساله بودم ابن ذهنیت رو داشتم یعنی عمیقاً احساس میکردم گناه هست و خب خیلی جالبه کسی تو خانواده و حتی فامیل هم نظر من نیست ادامه مطلب, ...ادامه مطلب
سلام ۲۵ سالمه، لیسانس و استخدام تامین اجتماعی، پدر و مادر تحصیل کرده و کارمند، وضعیت مالی تقریباً خوب، از نظر ظاهری هم خوب. اصلاً تصور نمی کنم شرایط ویژه ای دارم و توقع ازدواج با شخصی با شرایط ویژه هم ندارم. همین که شبیه من باشه برام کافی هست. اما خواستگارهایی که برای من میاد به عنوان مثال: ادامه مطلب, ...ادامه مطلب
سلام من دختری ۲۲ ساله هستم که حدود ۲ سال هست با پسری از خودم ۴ سال کوچکتر در فضای مجازی در ارتباطم . داستان از اینجا شروع شد که ایشون پسری بودن خوش چهره ولی کم اعتماد به نفس که تصور می کردن برای دخترها جذابیت ندارن به خصوص چون قبلاً یک بار از سمت دختر مورد علاقه شون جواب نه شنیده بودن. منم دختری بودم خامتر از امروز که مهمترین ملاکش برای عاشق شدن فقط ظاهر بود. همون اول که عکس شون رو دیدم ازشون خوشم اومد. سعی کردم با صحبت کردن روی اعتماد به نفس شون کار کنم و بهشون حس خوب بدم هر چند تاثیر زیادی روی اون ها نذاشت فقط باور کرد که نگاه من بهشون متفاوت از دیگر دخترهاست. نسبت بهش کنجکاو بودم کم کم صحبت های ما طولانی تر شد و ایشون هم به من وابسته شد و با هم وارد رابطه راه دور شدیم. تو این دو سال اون قدر از همه چیز حرف زدیم که دیگه واقعاً حرف زیادی بین مون برای گفتن نمونده. ادامه مطلب, ...ادامه مطلب
سلام خانواده برتری های عزیز مشکل من که فکر کنم تعداد زیادی از آدم ها دچارش هستن مشکل تو تصمیم گیری و انتخاب راهه، واضح بگم تا الآن هیچ هدف یا علاقه ای از خودم نداشتم که دنبالش برم. رشته و راه زندگیم رو هر چیزی به انتخاب خانواده م بوده طوری که می تون, ...ادامه مطلب
سلام وقت تون بخیر من چند وقت پیش طی حادثه ای پدرم رو از دست دادم. برام همیشه بهترین و بزرگترین مرد بود و بعد رفتنش ضربه سختی خوردم. توی مدت ناراحتی و مراسم ها با پسری وارد ارتباط شدم. چون توی یک شهر ب, ...ادامه مطلب
سلام دوستای خوبم اینقدر با من بازی شده که هر چی بگم کم گفتم... خیر سرم اصلا دوست پسر نگرفتم گفتم سنتی ازدواج کنم بی دردسر. عقد کردیم بعد عقد خودش رو نشون داد ، تازه فهمیدم دنبال مال و اموال بابامه ، و, ...ادامه مطلب
سلام دوستان دختری ۱۸ ساله هستم که در دانشگاه پیام نور رشته علوم تربیتی تحصیل میکنم. این ترم ۱۸ واحد, برداشتم.خ یلی زیاده. شاید واسه شماها زیاد نباشه ولی واسه من کمی زیاده و من قصد دارم ترم های بعدی رو , ...ادامه مطلب
سلام پسر جوان ۲۱ ساله ای هستم که با کلی آرزو درس خواندم و رفتم دانشگاه ، شاید محیط خوبی برای پیشرفت بیشتر و بهترم باشه ، اما وقتی رفتم به عمق فاجعه جامعه پی بردم ، دخترایی که همزمان با چند تا پسرن و همین طور پسرا ، الان وضع دخترا خیلی بدتر از انتظاره ، چیزایی می بینم ازشون که... تو این مدت کلی افسرده شدم ، تو کل کلاس مون یه من و یکی دیگه هستیم که رابطه ندار, ...ادامه مطلب
سلام "من عاشق دختر داییم شدم و هنوز به ایشونم نگفتم که قصد ازدواج دارم . بعد نمیدونم که پسر دیگه ای تو زندگیش هست یا نه؟ از طرفی جفت مون دانشجوییم ،من دانشگاه غیر انتفاعی هستم تو تهران و ایشون آزاد تهران هستن و هنوز سربازی هم نرفتم . نمیدونم الان بهشون بگم یا صبر کنم شغل خوب پیدا کنم بعد. از طرفی هم میترسم از دستش بدم. و اینکه از یه چیز دیگه هم نگران هستم ا, ...ادامه مطلب
سلام دوستان من میخوام راحت از خودم بگم سرزنشم نکنید لطفا . من پسری هستم در سن ازدواج ، اما به ازدواج علاقه ای ندارم ، چون نمیتونم به یکی متعهد بمونم بخاطر همین نمیخوام خیانت کنم به کسی ، و اینکه سخت گیرم ، هم در مورد خودم هم در مورد دختر ، یعنی هم میگم خودم باید انقدر خوب باشم که یکی رو خوشبخت کنم هم دختره انقدر خوب باشه که منو خوشبخت کنه ! از اون طرف بخاطر, ...ادامه مطلب
سلام ... دختریم زیر 20 سال که مادرم دهه شصتی هستند ! از رابطه ای که بینمونه خیلی ناراحتم، من تا یه حد میشه گفت زیادی عاطفیم ولی مامانم نه، من دوست دارم یه رابطه پر محبت بینمون باشه ولی نمیشه، جفتمونم قبول داریم گاها لحن حرف زدنمون بده اونم فقط از روی لجبازی، هم مامانم هم خودم سعی کردیم بهترش کنیم ولی باز سر یه لجبازی برگشتیم به حالت اول، فقط انتظار بیش از حد, ...ادامه مطلب