سلام
من یه دختر ۱۸ ساله ام که در حدود یک ماهه با یه پسر آشنا شدم. این آقا چند هفته ای میومد درب مدرسمون و نصف راه رو با هم برمیگشتیم خونه و تو راه صحبت می کردیم.
من به خاطر کنکورم هم که شده بود حاضر به برقراری رابطه دوستانه نشدم تا اینکه این آقا خودش برام خط آورد و من حالا هفته ای دو سه ساعت تلفنی باهاشون صحبت میکنم.
من کاملا در جریانم که این کار خلاف شرع و عرف و عقاید خانواده من و الخصوص اعتقاد خودمه ، به اینکه این کار خیانت به همسر آیندست . ولی اگه نخوام یه طرفه به قاضی برم بهتره بگم که این آقا جون مادرشون که فوق العاده براشون عزیز هست رو قسم میخورن و میگن که نیتشون ازدواجه و حتی برای جلب اعتماد من بارها بهم گفتن که اجازه بدم تا با خانوادشون بیان خواستگاری و به قولی واسه ی چند سال دیگه نشونم کنن.
اینم بگم که این آقا یک سال از من کوچیک ترن. تا حالا من چند بار بهشون گفتم که این کار اشتباهه و بهتره تا دیر نشده و به هم وابسته نشدیم جدا شیم٬ ولی این آقا اشک تو چشماشون میشینه و میگن که چه الان بری و چه صد سال دیگه دردش یه جوره.
حالا من نمیدونم چکار باید بکنم. از طرفی دلم میخواد فرزند خلف پدر و مادرم و پایبند به ارزش های اخلاقی باشم و از طرفی نمیخوام کسی این وسط تخریب شه.
لطفا راهنماییم کنین آخه من فکر میکنم توی این سن احساساتم خیلی به منطقم میچربه .
خانواده برتر...
ما را در سایت خانواده برتر دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : رضا رضوی khbartar بازدید : 153 تاريخ : سه شنبه 22 فروردين 1396 ساعت: 11:10