نه میشه فراموشش کنم و نه ازش دل بکنم

ساخت وبلاگ

با سلام و خسته نباشید

راستش من به کمکتون خیلی احتیاج دارم .من تازه وارد 21 سال شدم . چند سالی هست که به پسرعمم علاقه مند شدم ایشونم 28 سالشونه و به من علاقه دارند .جفتمونم ادمای مذهبی هستیم  ولی خانواده ام راضی به ازدواج ما نمیشن .

ایشون فرد بسیار خوبی هستن یعنی شرایط مناسب ازدواج رو دارند ولی تنها مشکلی که دارند اینه که پدرشون اعتیاد داره . مرد بدی نیست فقط مشکلش اعتیادشه . جدا از پدرشون خانواده عمم خانواده خوبی هستند در حد مالی هم خدا رو شکر متوسطن  ولی خانواد ام گیر ادن میگن نه ، در صورتی که خودشون قبول دارند که پسر عمم خوبه .

مامانم میگه میخوای منو دشمن شاد بکنی بگن با این همه خواستگار ببین دخترشو به کی داده ؟ خیلی شخصیتمو میبره زیر سوال . من خیلی پسر عمم رو دوست دارم ولی مامانم از هر روشی استفاده میکنه تا شخصیتشو غرور مردونشو خورد کنه .

بعضی وقتا اشکم در میاد . بماند که چقدر حرف شنیدیم و بدبختی کشیدیم جفتمون  نه دلخوشی نه ذوقی اعتماد به نفسمو همه چیمو از دست دادم . مامانم در اومد بهم گفت هرزه چند وقت دیگه باید از تو خیابونا جمعت کنند و بیارنت تو خونه و خیلی حرفا دیگه که منو نابود کرد  .

کسی که تو زندگی دختر خیلی نقش داره سر عشق و علاقه ای که به پسر عمم دارم خیلی حرفا بهم میزنه یا میگفت تو بی چی این دل بستی به اینکه خونه داره یا همش عین... کار میکنه ؟ میگه تراکتورم کار میکنه واقعا ناراحت میشم وقتی اینجور درباره اش حرف میزنه من افسردگی شدید گرفتم .

واقعا موندم چیکار کنم نه میشه فراموشش کنم نه ازش دل بکنم هر چیم دعا میکنم نمیدونم بخاطر بد بدون زیادمه ، به خاطر اینکه بنده خوبی نیستم که خدا جوابمو نمیده . از زندگی بریدم خیلی خسته شدم الان به تنها چیزی که فکر میکنم مرگه همین .

ممنون میشم کمکم کنید 

خانواده برتر...
ما را در سایت خانواده برتر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا رضوی khbartar بازدید : 123 تاريخ : دوشنبه 21 فروردين 1396 ساعت: 23:19

خبرنامه