خانواده برتر

متن مرتبط با «پدر» در سایت خانواده برتر نوشته شده است

چه طور با پدر الکلی کنار بیایم

  • سلام به همگی من یه دختر ۲۷ ساله هستم و یه خواهر ۳سال بزرگتر از خودم دارم، ما هر دو نفرمون شاغل هستیم،(مادرمون هم همین طور)، ما تو دوران مدرسه هم همیشه بچه های درس خون و خیلی خوبی بودیم مثلا تو فعالیت های مدرسه رتبه های منطقه ای داشتیم و خلاصه همیشه باعث افتخار بودیم. و اینم اضافه کنم با اینکه اصلاً خانواده ی مذهبی ای نبودیم هیچ وقت ولی من و خواهرم آدم های معتقد و سالمی بار اومدیم به لطف خدا:) مسئله ای که همیشه بوده و هست همچنان، الکلی بودن پدرمه..تا اون جایی که یادم میاد تو دوران بچگیم شدتش به اندازه ی الآن نبود و به مرور زمان بدتر شد..اختلاف همیشگی پدر و مادرم هم همین طور.. خلاصه الآن وضعیت برای ما خیلی سخت شده و واقعاً باعث اضطراب و استرس ما هست..در حدی که هر شب استرس این رو دارم که نکنه امشب بیاد و بخواد الکی دعوا راه بندازه و...در واقع ما امنیت روانی و جدیدا جانی نداریم، طلاق هم نمیدن مادرم رو و نمی ذارن ما هم یه زندگی آروم داشته باشیم، در حال حاضر هم توان مالی جدا زندگی کردن رو ندارم‌‌(هزاران بار به زندگی کردن تو پانسیون فکر کردم ولی فعلا نمی تونم برم متاسفانه)از طرفی دلم واسه خودمون می سوزه که چرا پدرم باید این همه پول رو به باد بده! و ما تو سختی زندگی کنیم(وضع مالی مون هم خیلی خوب بود ولی پدرم اکثرش رو از دست دادن با همین کارهاشون) در کنار این قضایا؛ چند ماه پیش با شخصی آشنا می شدم که به نتیجه نرسید به هر حال..ولی باعث شد جدی به مقوله ی ازدواج نگاه کنم و یه نگرانی هایی برام ایجاد شد..مثلا اینکه من می خوام تحت هر شرایطی شخصیت و ارزش من حفظ بشه و منو با پدرم نسنجند و اینکه آیا اصلاً این قضیه رو بگم به شخص مقابل یا نه، چون می گم یه موقع بعدها به روم نیارن الکلی بودن پدرم , ...ادامه مطلب

  • برای همدردی با کسی که پدرش فوت شده چی بگیم؟

  • سلام  بهترین فرد یه نفری که برای شما مهمه ... مثلا پدر دوست صمیمی تون ... فوت شده  و اون شخص افسردگی بدی گرفته. شما به عنوان همدردی بهش چه حرف منطقی و خوبی می زنید که احساس ناراحتی اون نفر کمی کم بشه؟ , ...ادامه مطلب

  • پدرم مخالف ازدواج منه، میگه نمی تونم دخترم رو با کسی ببینم

  • سلام دختری هستم ۲۲ ساله و دانشجو. راستش پدرم کلا با ازدواج مخالفه، یه خواهر دیگه هم دارم که از من کوچک تره ، نه اینکه بگیم با آدم خاصی، نه کلا مخالفه. سال پیش یه خواستگار داشتم که جراح قلب بود و خانوادگی و اخلاقی هم عالی، یعنی یه خواستگار نبود بیشتر ،عاشقم بود، این قدر رفت و اومد آخر پدرم کاری کرد که کلا بره و نیاد با بی احترامی. ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • عاشق کسی هستم که پدرش با ازدواج ما مخالفت میکنه

  •  اول از خودم و خانواده ها بگم ما ... زندگی میکنیم و اونا ... ، من از دانشگاه سراسری مدرک مهندسی دارم و اون دیپلمه است. از لحاظ وضع مالی تقریبا ما بهتر هستیم.  ماشین دارم، خونه ندارم، اما 200 میلیون سرمایه از خود دارم. کارم یا آزاد یا این شرکت و اون شرکت به صورت پیمانکاری بوده، اما اگه خدا بخواد در چند ماه آینده در یک نهاد دولتی مشغول میشم. مشکل من اینه که واقعا عاشق این دختر خانم هستم، اما باباش قبولش نیست. دلیل مخالفتش هم اینکه علاوه بر من پسر عموی دختره هم خواستگارشه، و باباش میگه حتما باید با پسر برادرم ازدواج کنی که خود دختره مخالفه. من از همه لحاظ، موقعیت شغلی و تحصیلی و ظاهر بالاتر از پسر عموشون هستم. اما از همه مهمتر عشق من به ایشون هست روزی نیست یاد ایشون نیافتم و عکس شون نگاه نکنم و زیر لب نگم دردت به جونم نفسم، فدات شم. خلاصه دیونه وار دوستش دارم. راستش من با ایشون دوست یا هم کلاسی نیستم و از حس اون به خودم خبر ندارم اما از اطرافیان شنیدیم که پسر عموش بره کنار جواب بقیه خانوادش به ما بله است.  اما خود دختره رو نمیدونم. ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • پدرم ما رو حبس کرده

  • من و داداش و مادرم واقعاً خسته شدیم. حتی داداش ده ساله م هم صداش در اومده. واقعاً بریدیم. پدرم با همه انسان‌های روی کره زمین قطع رابطه کرده. ما داریم از تنهایی افسرده و مریض می شیم. تمام اقوام هم در شهر دیگری هستند. مادرم رانندگی بلد نیست و پدرم هم نمی ذاره ما خیلی بریم شهر دیگه پیش مادر بزرگ و فامیل‌ها بمونیم. تمام زندگی ما مثل دوران قرطینه کروناست. من دختر بیست و ... ساله هستم و تمام روزهای دوره کودکی در فکر و خیالم با خانواده مورد علاقه و دوستان و خانواده خیالی بودم ولی وقتی بزرگ‌تر که شدم از خیال پردازی بیهوده خسته شدم و پدرم هم همواره با خانواده خودش و مادرم و من و مادرم در حال جنگ بود و منو در نوجوانی که حساس‌ترین دوره زندگی هر آدمیه برد پیش خواهرش که اختلال روانی داره. ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • نداشتن پدر و ترس از ازدواج

  • با سلام قصد هیچ گونه جسارتی به هیچ یک از آقایون محترم رو ندارم، مواردی که میگم همه افکار، ترس‌ها و توهمات ذهن بنده است.دختری بیست و چند ساله هستم که در ۲۰ سالگیم پدرم به رحمت خدا رفتن. خیلی عاطفی و ساده (بی آلایش-بی سیاست) هستم، وابستگی داشتم به پدرم حامیِ خیلی قوی‌ای بود و از وجودش هویت و اعتبار می‌گرفتم. اما بعد از فوت شون، مادرم نتونستن جای این حامی و تکیه گاه رو پر کنن و ناگهان پشتم خالی شد. و شدیداً افسرده، استرسی، بی خودباوری و بی عزت نفس شدم. الآن ترس از ازدواج دارم. ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • ناراحتم که چرا پدرم ما رو به اندازه ی کافی بیرون نمی بره

  • سلام دخترم زیر ۱۸ سال سن دارم، یک موضوعی که خیلی باعث می شه ناراحت بشم و دلم بگیره اینه که کلاً پدرم اکثر اوقات دوست نداره ما از خونه بریم بیرون مثلاً عموهام و با عمه م میرن تفریح و کوه ولی بابام ما رو نمی بره‌ ...،‌مهمونی خونه عمه م و ... خیلی کم می ریم. عموهام و ... میرن تفریح و مهمونی ولی من تو خونه م...من حسودی اون ها رو نمی‌کنم از این ناراحتم که چرا من نرم؟ چرا باید خونه باشم. حتی شده گاهی ۱۳ بدر ما نرفتیم بیرون!  من نهایت جایی که زیاد برم خونه ۲ تا از عموهام هست که خونه هامون نزدیکه یعنی مهمونیِ من و جایی که میرم همینه.  خودش اکثراً سرش تو گوشیه و اصلاً براش مهم نیست که بیرون نمیره خیلی هم دوست داره که تو خونه باشه و مهمونی و تفریح نره!  گاهی میگه مثلاً برید کوه چکار کنید؟ خب همین جا راحت غذا تون رو بخورید،‌از این رفتارها خیلی دلم گرفته... ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • کلیپ - آیا عملکرد پدر و مادر بیشتر از کلام آن ها در تربیت فرزند نقش دارد؟

  • تربیت و مربیگری خاصیت پدر و مادر است، هیچ وقت گناه و کارهای زشت دیگران را تائید نکنیم ... ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • با مخالفت های غیر منطقی پدر و مادر چه کنیم؟!

  • سلام بعضی بچه‌ها میگن که پدر و مادر سن شون زیاده و ما رو درک نمی‌کنند. خدا شما رو از طریق پدر و مادر امتحان می کنه، اگه پدر و مادر بد اخلاق نباشن باید از یه جای دیگه یه بد اخلاق پیدا کنه و شما رو امتحان کنه.  ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • دختری ۱۷ ساله هستم که بعد از فوت پدرم از خونه مون و خانواده فراریم

  • سلام خدمت دوستان دختری ۱۷ ساله هستم  من سال گذشته پدرم رو از دست دادم. پدربزرگ و برادر بزرگ و دایی و عمو و خلاصه هیچ کسی ندارم! واقعاً هیچ کدوم شون و ندارم ؛ قبل تصادف پدرم مامانم خوب بود ولی از وقتی فوت شده من و اذیت می کنه با اینکه بچه واقعیشم  و با مادرم رابطه م بده همیشه می خواد من و از خونه بیرون کنه (خونه قبل فوت بابام به اسم مامانم بوده) یه بارم واقعاً برای رفتن آماده شدم که دیگه تموم شد چند بار کارمون به دعوای فیزیکی رسیده که هنوز جای چنگای مامانم رو بدنم هست همه ش دعواست.   من اصلاً براش مهم نیستم  فقط داداشم و می کوبه تو سرم اصلاً برام چیزی نمی خره روز دختر و این چیزها نمی دونم چی هست دیگه  همه ش در حال نفرین و داد زدنه من از دعوا و صدای بلند بدم میاد و می‌ترسم دیگه ازش خوشم نمیاد ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • مخالفت الکی و بهونه های بی مورد پدرم با خواستگارم

  • سلام وقت تون بخیر، من یک خواستگار دارم که سال چهار پزشکی هستند و موقعیت خانوادگی خوبی دارند.  پدرم مخالفه به خاطر اینکه از یک قوم دیگه هستند، و پدرم فهمید که ما با هم ارتباط داریم و کلاً دیگه مخالفت کرد و گفت اگر  متوجه بشم باز هم ارتباط دارید یا بیاد خواستگاری یه بلایی سرش میارم.  منم گفتم به ایشون که تموم کنیم و اول قبول نکردند و گفتند باز هم میام ولی آخر دیدن که من خیلی استرس دارم که گفتند باش ولی می دونم که باز هم میان، بهونه های الکی میاره پدرم و کلاً میگن من به مرده تو راضی ترم تا زن اون آدم بشی مثلاً میگن بوره این طوره.  ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • مریضی پدر و مادرم زندگی ام را سخت کرده

  • ببخشید من حالم بده اصلاً حوصله مقدمه نوشتن رو ندارم و مستقیم میگم  داشتم صبح‌ها مدرسه می‌رفتم و عصرها می‌رفتم سر کار که پول جمع کنم موبایل بخرم مادرم یک بیماری ارتوپدی سخت شانه گرفت و رفت بیمارستان و منم تقریباً از اون موقع با اینکه پول‌هایی که جمع کرده بودم زیاد شده بود دیگه نرفتم سر کار می‌رفتم بیمارستان پیش مادرم.  چون دیدیم هزینه بیمارستان زیاد میشه با میل شخصی از بیمارستان مرخص کردیم. اومد خونه منم بعد مدرسه مستقیم میام خونه آنقدر بعد مریضه که خودش نمی تونه غدا بخوره یا لباس بپوشه حدود یکی دو هفته هست که از درد نتونست بخوابه کارهای خونه رو من می‌کنم و اینکه اگر هم وقت بشه درس می خونم نمرات درسم تقریباً حدود ۱۰ هست دلم می خواد ترک تحصیل کنم امّا بابام گفته باید دیپلمت رو بگیری اگر من یه روز خونه نباشم مادرم گرسنه می مونه قندش می افته و اینکه هم یه بیماری سرطان داره. دکتر گفته اگر تا یه سال عمل نکنی کارت سخت میشه من از بیماری مادرم ناراحتم امّا بعید می دونم از مردنش آنقدر هم نارحت بشم آدمی که قتل دیده خودش رو برای مرگ عزیزانش آماده می کنه بابا هم مشکل ارتوپدی داره امّا وضعش نسبت بهتره هنوز سر پاست و خودش می تونه بره دستشویی. ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • دخترم، به خاطر رفتار اشتباه پدر و مادرم ازدواجم به مشکل خورده

  • با سلام من دختری 24 هستم ... بدرم چون فرد بی مسئولیت و بی مدیریتی بود هیچ وقت به فکر خانواده و بچه هاش نبود و نیست... در همین میگم که ما برای ایشون ذره ای اهمیت نداشتیم و حقوقی که داشتن رو صرف خانه و رفاه و تحصیل و خوراک (در حد بخور و نمیر) نمی کردن, ...ادامه مطلب

  • ازدواج کردم اما پدرم خرج زندگی منو میده

  • سلام من یه پسر 26 ساله هستم . شغلم آزاده ولی خب درآمدی ندارم و یا خیلی کمه . خانواده من توی یه شهر دیگه هستن و خودم به همراه همسرم و خانوادش توی یه شهر دیگه با صدها کیلومتر فاصله . یکی دو ساله ازدواج , ...ادامه مطلب

  • با وجود 33 سال سن، پدر و مادرم فکر میکنند من هنوز بچه ام

  • سلام چرا با وجود و 33 سال سن پدر و مادرم و فکر میکنند و من هنوز و بچه ام! نه حق مالی دارم نه حق اشتغال نه تحصیل و ... برنامه ی زندگی من اینه: 1. از خواب بیدار بشم 2. وب گردی و خواندن کتاب 3. ناهار  4.وب گردی , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها