این روزام میگذره ولی سخت

ساخت وبلاگ

با سلام

چند وقته خانواده برتر رو پیدا کردم نظرات رو خوندم و نظر گذاشتم . الان خواستم برای اولین بار چیزایی که تو دلمه منم بگم .

26 سالمه و تا پارسال همیشه در حال درس خوندن بودم اینو گفتم که نشون بدم یک سال خونه نشینی واقعا برام سخته . این روزها همش خونم جایی هم بخوام برم باید اجازه مادر صادر شه خیلی وقتام که باید باهام بیاد .

دختر سوم و بچه چهارمم خواهرام و برادرم ازدواج کردن . اغلب وقتا خواهرام با بچه هاشون میان من واقعا گاهی وقتا از دیدنشون ذوق زده میشم و حالم خوب میشه ولی گاهیم دوس دارم تنها باشم ولی خب همچین حریمی به اختیار ندارم برای کار که توی شهرمون پیدا نمیشه .

خواستم بازاریابی تلفنی کنم مامانم انقد قضیه رو پیچیده میکنه که ترسیدم پا پس کشیدم دوباره از یه نوع دیگشو پیدا کردم ولی باز داستان سرایی میکنه واقعا اعتماد به نفسمم گرفته . هر چی بگم میگه نه فلانو فلانو فلانه یکم صحبت کردم که برم تهران ( تهران درس خوندم ولی شهرمون 7 ساعت با تهران فاصله داره) برای کار وقتی دیدم مخالفت نکرد انقدر ذوق کردم و خیلی جاها رزومه فرستادم انگار نیرو گرفتم ولی حالا که میگم میخوام برم مصاحبه ، میگه ناشناسه نمیشه بری. آخه مادر من کجا شناس هست ؟؟؟!!!

ادامه مطلب
خانواده برتر...
ما را در سایت خانواده برتر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا رضوی khbartar بازدید : 111 تاريخ : شنبه 13 آبان 1396 ساعت: 9:28

خبرنامه