دارم به چشم میبینم که یه زن چقدر زیاد میتونه وفادار باشه

ساخت وبلاگ

سلام

پسری هستم جوان یه برادر بزرگ تر و یه خواهر کوچیک تر دارم ( هر سه مون بین 20 تا 30 سال سن داریم ) سخته که برام اینارو بگم از پدرم و خانوادم اما پیش خودم میگم شاید کسی باشه که اینارو بخونه و زندگی ما سه نفر کمکش کنه ...

پدرم معتاده و این صفر تا صد زندگی ما تو این ده سال اخیره که روز به روزشو خوب یادمه . پدرم تا یازده و یا دوازده ظهر خوابه به محض بیدار شدن حتی غذا هم نمیخوره و میره سراغ موادش تا پنج بعد از ظهر بعدم میاد و میخوابه . یه روزایی منو زد خواهرمو زد و یه روزایی که خوب یادمه به شدت مامانمو میزد

هیچی از زندگی نمیفهمه ... یه روزایی میومد میگفت درس نخون (که پول نده ) یه روزایی اینقدر فحش میداد به مادرم و خانوادش که ما التماسش میکردیم خودمون به درک فقط ابرو مون نره ... بزن ما رو ولی داد نزن همسایه ها میشنون . هیچ درکی نداره اگه داشته هم مواد ازش گرفته . کم کم ما بزرگ شدیم دیگه اجازه ندادیم مادر و خواهرمونو بزنه . بارها نشستیم بالا سرش بهش روحیه دادیم ترک نکرد ... مادرم محاله محاله یه روز بغض نکنه یا گریه نکنه حتی الان . مادرم همیشه نماز میخوند و فقط دعا میکرد ( خانه داره) .

ادامه مطلب
خانواده برتر...
ما را در سایت خانواده برتر دنبال می کنید

برچسب : دارم,میبینم,چقدر,زیاد,میتونه,وفادار,باشه, نویسنده : رضا رضوی khbartar بازدید : 171 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 17:15

خبرنامه