سلام من چند روز پیش هم تو این وبلاگ یه متن بارگذاری کردم من همون پسری هستم که گفتم بعد دو سال طلاق هنوز حالم خوب نشده.من تاکنون حتی یک مورد هم دوستی با جنس مخالف نداشتم چون میگفتم که فردا اگه ازدواج کنم فرد فاسدی نصیبم می شه اما وقتی ازدواج کردم بعد مدت کوتاهی همه چی بهم ریخت اواخر وقتی گوشی موبایلش رو بر میداشتیم خیلی نگران میشد و استرس میگرفت حتی یه بار اومد گوشیش رو از دست من کشید میگفت تو به من اعتماد نداری و شروع به غر زدن میکردراستش با توجه به اینکه رابطه سردی با من پیدا کرده بود بهش شک داشتم چون واقعاً دلیل منطقی برای این رفتارش وجود نداشت حتی بعد طلاق حرف و حدیث این بود که فلانی با یه نفر قبلاً دوست بوده، یه بار هم بهم گفت که یکی از دوستانم قبلاً دوست پسر داشته حالا شوهرش فهمیده اما بهش هیچی نگفته! ادامه مطلب, ...ادامه مطلب
سلام نوجوان که بودم مورد آزار جنسی قرار گرفتم و تجاوز:)دو سال بعدش متوجه بیماری مقاربتی شدم، دخترم و دانشجو یه رشته عالی اما از ازدواج دیگه بشدت ناامیدم، میگم کسی باورش نمیشه که هیچ چیز تحت کنترل من نبود. ادامه مطلب, ...ادامه مطلب
سلام وقت تون بخیر من چند تا سوال داشتم که خوشحال میشم اگر بهم حواب بدید من ۲۰ سالمه و دانشجو هستم. تا چند مدت پیش به ازدواج سنتی فکر میکردم اما الآن دیگه ازش ناامید شدم چون می بینم مثلاً دوستام از نظر چهره و اخلاق و مومن بودن و شغل و این ها همه چی اوکی هستن ولی خواستگاران خوبی از راه سنتی ندارن. با اینکه خیلی از روابط دوستی بیذارم اما یه چند مدته دارم بهش فکر میکنم. هم اینکه من تو دانشگاه پسران بیشتری رو می بینم و کیس های مختلفی جلومه و با اینکه حتی اهل آرایش هم نیستم به خاطر ظاهر خاصم پسران بهم جذب میشن و دو تا هم بودن که خواستن باهام ارتباط بگیرن ولی من چون از روابط دوستی خوشم نمی اومد رد کردم. اما الآن خیلی پشیمون چون هر دو شون از نظر چهره خیلی خوب بودن. (میگم چهره چون تنها چهره و قد و هیکل و دیدم و باهاشون همکلاسی نبودم که اخلاق شون رو بدونم) بعد از طرفی من دوست ندارم بدون اجازه مامان و بابام کاری انجام بدم. ادامه مطلب, ...ادامه مطلب
سلام نیمه شب تنها با چشمانی بیدار و اندوهی در دل سوزی در قلب قلم به دست نسیمی از عشق و منی که در لابلای افکار دگر پناه گرفته ام تا از گزند عشق او در امان باشم. چه بگویم از عشقی که مرا می خواند و من بی اعتنا به آن. چه بگویم از دلم که از تیر نگاهش در امان نیست نگاهش چنان بار سنگینی بر روح ام می افکند که از شدت درد میخواهم فریاد بزنم او با نگاهش از من چه می خوا, ...ادامه مطلب