توهم عاشقی...یه اوقاتی زندگی بازیش می گیره با آدم کاری می کنه که دوست داره ساعتها زیر بارون پاییزی بایسته بی آنکه سردش بشه، چون از درون تهی شده تا مغز استخوان شون سوزونده. ادامه مطلب, ...ادامه مطلب
سلام دخترم، اومدم در مورد یه تجربه شخصی بنویسم، البته از این دست تجربیات تو همین وبلاگ زیاد خوندم ولی خواستم تجربه خودم رو هم بنویسم. راستش من زمانی که ۲۳ سالم بود و اواخر دوران کارشناسی بودم به صورت جدی احساس نیاز به ازدواج پیدا کردم ، البته قبلش هم غالبا خیال پردازی هایی در مورد ازدواج و همسر آینده داشتم ولی چون شرایط خانوادگیم مساعد نبود خیال پردازی ها در حد تخیل و آرزو بود ولی از این سن به بعد خیلی حالت جدی به خودش گرفت مخصوصاً که درسم داشت تموم می شد و من برنامه ای برای آینده نداشتم و حس بلاتکلیفی خیلی بدی داشتم، از طرفی هم خواستگارهایی که معرفی میشدن همگی به دلایلی نافرجام بودن، و این قضیه خیلی منو اذیت می کرد. ادامه مطلب, ...ادامه مطلب
دوستان این مسئلهای که طرح میکنم هیچ قصه عشق و عاشقی یا علاقه به جنس مخالف نیست. نمی دونم تجربه کردید یا نه، که یکی یک دفعه خیلی براتون مهم بشه. اون قدر که همه ش تو ذهن تون باشه و همه ش کارهای خودت, ...ادامه مطلب